همراهی با استاد محمود فرشچیان در هنر نگارگری

روایتی از همراهی با استاد محمود فرشچیان

گفت‌وگو با استاد اردشیر مجرد تاکستانی، از شاگردان برجسته استاد فرشچیان، در روز سه شنبه 21 مرداد ماه 1404 توسط خانم ترانه سلطانی خبرنگار روزنامه شرق، تهیه و منتشر شد، به پاس سال‌ها تلاش استاد فرشچیان در جهت اعتلای هنر ایران زمین، این گفت‌وگو  در سایت «هنر تذهیب» باز نشر می‌شود.

اولین دیدار شما با استاد چه زمانی و چگونه بود؟

من سال اول هنرستان بودم، هنرستان هنرهای تجسمی. مرحوم مبینی معلم ما بودند که در میانه سال رفتند. جای ایشان را آقای عباس معیری گرفتند. کمی بعد، آقای معیری هم بورسیه گرفت و به فرانسه رفت. بعد از رفتن ایشان بود که متوجه شدیم قرار است استاد فرشچیان معلم ما شوند. وقتی این خبر را شنیدیم، بسیار خوشحال شدیم.

استاد پیش‌تر در هنرستان دختران تدریس می‌کردند و وقتی فهمیدیم قرار است به هنرستان پسران هم بیایند، خوشحالی‌مان دوچندان شد. آن زمان ما هنوز سال اول بودیم و نمی‌دانستیم ایشان چه جایگاه بزرگی در هنر دارند. بعدتر که بیشتر ایشان را شناختیم، تازه به بزرگی مقام هنری‌شان پی‌بردیم.

در همان برخوردهای اول، حسن اخلاق و مهربانی‌شان توجه ما را جلب کرد. استاد بسیار دست و دلباز بودند و به همه شاگردان توجه داشتند. در مدرسه ما دانش آموزانی بودند که از شهرستان آمده و وضع مالی خوبی نداشتند. استاد اگر می‌فهمید کسی در مضیقه است، بی‌درنگ کمکش می‌کرد. حتی یادم هست یکی از شاگردان به اعتیاد دچار شد و استاد با هزینه شخصی، او را در کمپ ترک اعتیاد بستری کردند.

حمایت‌های ایشان محدود به ساعات مدرسه نبود؛ ِدر خانه استاد همیشه به روی شاگردانش باز بود، حتی در روزهای تعطیل. برخوردشان با همه ما مثل یک پدر مهربان بود. با این حال، متأسفانه بعد از انقلاب، برخی از همان شاگردانی که بیشترین حمایت را دیده بودند، برای استاد مشکلاتی ایجاد کردند. ولی ایشان هیچ وقت به این مسائل بها نمی‌دادند. میزان علاقه و توجه‌شان به شاگردان را همین بس که زمانی که در آمریکا بودند و از بیماری من باخبر شدند، از همان جا برایم پول فرستادند تا در تنگنا نباشم.

استاد بعد از دوران هنرستان نیز همچنان حامی شما بودند؟

بله، در دوران هنرستان یکی از بزرگ‌ترین حامیان من بودند و بعد از فارغ التحصیلی نیز همچنان پشتیبان ما ماندند. درآن زمان بسیاری از استادان فاصله زیادی با شاگردان داشتند و حتی گاهی خودشان را می‌گرفتند و به اصطلاح حتی جواب سلام‌مان را نمی‌دادند، ولی استاد این طور نبودند. آقای قهاری هم که به ما مجسمه سازی آموزش می‌دادند انسان بسیار شریفی بودند و خیلی به دانش آموزان کمک می‌کردند. اســتاد فرشچیان حتی برای شاگردانی که کارشان خوب بود، سفارش کار می‌گرفتند و همیشه شجاعت و شهامت کارکردن را در ما تقویت می‌کردند.

گاهی به آتلیه ایشان می‌رفتیم. مشغول کار که بودند، می‌گفتند: «شما هم بیایید یک قلمی بزنید». ما می‌ترسیدیم خراب شود، اما می‌گفتند: «بکنید، اگر خراب شد، من اصلاح می‌کنم. دوست دارم جای قلم شما هم باشد».

در جریان پروژه‌های بزرگ ایشان هم بوده‌اید؟

بله، مثال کارهای مشهد از همان زمان شروع شد. در دوران قبل از انقلاب، اولین سفارش را فرح پهلوی داده بود. آن زمان مقوای ماکت در ایران نبود و فرح کارتن کارتن از آمریکا سفارش می‌داد و می‌آورد تا هنرمند روی آن کار کند. اما آقای ولیان که از فرح خوشش نمی‌آمد، اجازه نداد این کارها به مشهد برسد. طرح اولیه این آثار را همان زمان در منزل استاد دیدیم، ولی تکمیل و ارائه‌شان به بعد از انقلاب رسید. استاد همیشه کارها را به ما نشان می‌دادند و با اینکه سطح ما خیلی پایین‌تر از ایشان بود، باز هم نظرمان را می‌پرسیدند. این نهایت تواضع بود.

روش آموزش استاد در آموزش هنرستان چگونه بود؟

ایشان در هنرستان دختران و پسران مینیاتور تدریس می‌کردند و بسیار خوب ما را هدایت می‌کردند. خود من ابتدا از برادرم آموزش دیده بودم و برای تأمین هزینه‌ها کار بازاری می‌کردم، اما استاد ما را به سمت کار آکادمیک و اصیل هدایت کردند و کمک کردند کمتر به کار بازاری بپردازیم. روش آموزشی‌شان ساده بود. ما کتاب Painting Persian را خریده بودیم و از روی مدل‌های آن کار می‌کردیم. درآن زمان مثل امروز الگوهای متنوعی برای تمرین نبود. مثال فقط دو طرح از مصورالملک در دفتر هنرستان بود. چهارشنبه‌ها که کلاس مینیاتور داشتیم، این طرح‌ها را امانت می‌گرفتیم و پس از طراحی، به دفتربرمی‌گرداندیم. هر دانش آموز می‌توانست طرحی از هر استاد بزرگی انتخاب کند و از آن مشق کند. من طرحی از مصورالملک انتخاب کرده بودم که در کشیدن ریش یکی از فیگورها به مشکل خوردم. همان جا تازه متوجه قدرت دست و تسلط استاد شدم؛ با یک حرکت ساده مشکل را حل کردند. همین تجربه‌ها باعث شد بعدها کتاب‌های طراحی حیوانات و شــیوه تذهیب را بنویسم، چون در آن مان منبعی برای رجوع نداشتیم. در پایان ترم هم از امتحان خبری نبود. نمره‌ها بر اساس کار دانش آموز در طول ترم داده می‌شد و هیچ کس نمره پایین نمی‌گرفت؛ همه از ۱۵ به بالا بودند.

هیچ وقت پروژه مشترکی با استاد انجام دادید؟

نه، در آن حد نبودم که مستقیما با ایشان روی یک پروژه کار کنم. البته اگر کسی هم همکاری می‌کرد، به این معنا نبود که حتما در سطح خیلی بالایی باشد. استاد به شاگردان جسارت کارکردن می‌دادند و خودشان نظارت می‌کردند. یادم هست وقتی پروژه شاه عبدالعظیم را داشتند، از چند نفر که کارشان خوب بود دعوت کردند تا همکاری کنند. من هم دعوت شدم، اما برای طراحی و اجرا نرفتم و فقط گهگاه سر می‌زدم. نکته جالب این بود که استاد برای این کارها هیچ پولی دریافت نمی‌کردند، اما به کسانی که با ایشان کار می‌کردند، از جیب خودشان حقوق می‌دادند.

یعنی برای پروژه‌های بزرگ مذهبی هیچ دستمزدی نمی‌گرفتند؟

بله، تمام کارهای امام رضا، قم و شاه عبدالعظیم رایگان بود و در عین حال، اســتاد به بچه‌ها دستمزد می‌دادند. ایشان از خانواده‌ای متمول و تاجر فرش بودند و نیازی به این پول‌ها نداشتند. حتی یادم هست زمانی که در هنرستان دختران تدریس می‌کردم، نزدیک شش ماه حقوق نگرفته بودم؛ یک روز در دفتر به استاد گفتم: «شش ماه است حقوق نگرفته‌ام». ناراحت شدند و گفتند: «چرا زودتر نگفتی؟». گفتم: «خجالت کشیدم». همان جا دست کردند در جیبشان، یک دسته پول بیرون آوردند و در جیبم گذاشتند. هرچه خواستم پس بدهم، گفتند: «دست نزن، ناراحت می‌شوم».

آن زمان تازه ازدواج کرده بودم. به خانه که آمدم، به همسرم گفتم: «استاد به من پول داده، ببین چقدر است».شمردیم، شش هزار تومانءءء بود؛ وقتی حقوق ماهانه من فقط دو هزار و ۲۰۰ تومانءءء بود. این پول را تا سال‌ها از من پس نگرفتند. بعدها که به آمریکا رفتند، چند کار از من خواستند تا به استادان پسرشان هدیه دهند. وقتی کارها را تحویل دادم، طوری حساب کردند که همان مبلغ شش هزار تومانءءء باشد، ولی در عمل همیشه بیشتر از حق الزحمه پرداخت کردند.

خاطره‌ای از ایشان دارید که همیشه در ذهن شما مانده باشد؟

خاطره که زیاد است. تمام لحظات بودن با استاد خاطره و یادگار هستند. یک بار استاد چند مقوای عالی با ابعاد۴۰×۴۰ از مغازه‌ای پیدا کرده بودند و به ما گفتند: «اگر می‌خواهید، با هم تقسیم کنیم». ما قبول نکردیم و به آن آدرسی که استاد داده بودند رفتیم و همه را خریدیم. هفته بعد استاد پرسیدند: «مقواها تمام شده، چه کسی خرید؟»، گفتیم: «ما». خندیدند و گفتند: «الاقل دو تا برای من می‌گذاشتید». فردایش مقداری از مقواها را با یک جعبه شیرینی برایشان بردیم و عذرخواهی کردیم.

یک بار هم استاد از من پرسیدند: «تاکستانی، چه کار بدی از من دیده‌ای؟». گفتم: «استاد، تنها اشکال شما این بود که هر وقت به خانه‌تان می‌آمدیم، یک گز از کمد درمی‌آوردید، تعارف می‌کردید و بعد دوباره در کمد می‌گذاشتید!» با خنده گفتند: «اگر این کار را نمی‌کردم که شما همه را می‌خوردید و برای بقیه میهمان‌ها چیزی نمی ماند».

در آخر آیا دوست دارید نکته یا سخنی به عنوان پایان گفتوگو اضافه کنید؟

کمتر کسی به اندازه استاد فرشچیان متواضع بود. یک روز دیدم با عجله به سمت تالار رودکی می‌دوند. پرسیدم: «چرا عجله دارید؟» گفتند: «کار آقای فلانی را باید انجام بدهم که بازنشستگی‌اش عقب نیفتد». استاد همیشه برای همه کار می‌کردند و به همه کمک می‌کردند؛ پدری مهربان و برادری دلسوز برای همه.

استاد اردشیر مجرد تاکستانی
گفت‌وگو با استاد اردشیر مجرد تاکستانی، از شاگردان برجسته استاد فرشچیان

اردشیر مجرد تاکستانی متولد ۲۳ دی ۱۳۲۸ شهر رشت در استان گیلان است. او اصالتاً اهل تهران و یکی از نقاشان مکتب مینیاتور است. وی نگارگر، محقق نگارگری، تذهیب و تشعیرو فارغ التحصیل هنرستان هنرهای تجسمی است.

وی نمایشگاه‌های انفرادی در زمینه نگارگری برگزار کرده و در بیش از۲۰ نمایشگاه گروهی در چندین نمایشگاه خارجی نیز حضور داشته است. در۲۶آذر سال ۱۳۹۹ استاد اردشیرمجرد تاکستانی به همراه استاد محمود فرشچیان و سه نفر دیگر از استادان نگارگری ایران به عنوان گنجینه‌های زنده بشری، در فهرست میراث ناملموس یونسکو ثبت شدند.

او مدرس مینیاتور در هنرستان‌های گرافیک دانشگاه تهران و از داوران نخستین دوسالانه نگارگری ایران است. از وی مقالاتی در زمینه ابر و باد در دایره المعارف بزرگ اسلامی و تاریخچه تذهیب در دایره المعارف بزرگ شــیعه به چاپ رسیده است. تاکستانی سرپرست کارگاه مرمت و صحافی سنتی نسخه‌های خطی و نفیس حرم فاطمه معصومه است.

 

دیدگاه شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد، فیلدهای الزامی علامت گذاری شده اند *